Saturday, February 4, 2012

12

خانه نزدیک رد لایت معروف است. نشنال مونمنت به قول خودشان. طبقه همکف آشپزخانه، پنجره ها وسیع و دل باز، از نزدیکی های کف تا سقف. از بیرون شبیه به ویترین سکس شاپ. راه پله، معمول راه پله های اینجاست، باریک و پیچ به پیچ. اتاق طبقه دو است. تیمه مستقل. سینک ظرفشویی دارد. ضلع شمال شرقی، دو پنجره بزرگ که فقط یکی شان باز می شود، آن هم رو به کانال آب. ضلع شمال غربی یک پنجره کوچک به خانه همسایه. حمام و دسشویی طبقه سه. لاندری، زیرزمین.
دو تا از همخانه ایی ها داتچ هستند. هر دو تایشان بلند حرف می زنند و می خندند و اصرار دارند نامشان را به انگلیسی تلفظ کنی. همسایه طبقه بالا، دختر آلمانی قشنگی است که لهجه بریتش دارد یا من فکر می کنم که دارد. توی سرما و گرما با گرمکن و کتانی در حال دویدن است. دوس پسرش اردنی است و بر خلاف کلیشه های معمول آلمانی ها، تمایل زیادی برای حرف زدن  و گرم گرفتن با آدم دارد. همسایه طبقه پایین یک پسراسپانیاییست و مطابق کلیشه یک گیتار دارد که مدام با خودش همه جا حمل می کند، اما فقط یک آهنگ بلد است. سرگرمی مورد علاقه اش فیلم دیدن است. اما جدایی نادر از سیمین را ندیده هنوز. هر وقت هم مرا می بیند توی آشپزخانه با خوشی داد می زند: ییییه، کوکینگ. قوت غالب، سوپ های آماده آلبرت هاین.
خیابان یخ بسته و دوچرخه سواری خیلی سخت شده. من اما دس نکشیده ام، سربالایی ها دوچرخه را کول می کنم. سرپایینی ها دنده دوچرخه رو 8 است. انگار که مجبورم کرده باشند. انگار.

No comments:

Post a Comment