Friday, August 10, 2012

24


استاد راهنمایم، آقای سنای، خیلی با وجنات است. زبانش پشم زده از بس به من گفته روی ایده های خودم کار نکنم. بچسبم به ایده هایی که در جاهای پدر و مادر دار پابلیش شده اند. گوش من پرده ندارد. حالا چرا این طور است؟ چون که مقاله خواندن، کتاب خواندن سخت تر از ایده زدن است. هی خود شکافی کردم دیدم منتظرم دانش به من وحی شود. دیدم بیشتر چیزهایی که یاد گرفته ام سعی و خطا بوده است. همین ریاضی مثلا. از یک جایی مشهود می شوی به اعداد طبیعی، لاجرم بقیه می آید. از وقتی تصمیم گرفتم زبانم بهتر شود، از خواندن متون انگلیسی فرار می کنم و منتظرم در یکی از شب های قدر دیکشنری آکسفورد بر من نازل شود. اسمش ترس از تلاش برای دانستن است. در حالی که تنبلی مفهومی به کرات ستایش شده است، ترس از تلاش برای دانستن به سفلیس می ماند توی دیت اول. آدم شرمش می آید عیانش کند.

No comments:

Post a Comment