Tuesday, December 27, 2011

2

 خانه در طبقه چهارم است. آسانسور ندارد و پله هایش جیرجیر می کتد وقت آمد و شد. فشار آب زیاد نیست. حمام خوب از مهمترین چیزهایی است که باید قدرش را دانست. همیشه در حمام-های غریبه هوم سیک شده ام. بعد ِحمام هم التیام یافتم. از اتاق کوچک خود راضی ام. اگر چه خیلی موقت است. امروز رتردام را گشتم و کمی آمستردام. نباید مقایسه شان کرد با ایران. مقایسه خوب نیست. دلِ آدم ریش می شود از جایی که ایران می توانست باشد و حالا نیست. مثل طفلی رها شده در عن و گه خودش. به هر حال اینجا آدم و حیوان و درخت و دریاچه و نیمکت و دوچرخه در کنار هم زندگی می کنند. مشاهداتم تکراریست. شخص مهم در خیابان عابر پیاده است. همه برایش می ایستند ماشین و دوچرخه و اتوبوس.
غذا ارزان نیست، زیاد هم گران نیست. امروز سر راه ِ گمشده ام، که خسته و گرسنه بودم رفتم Febo سیب زمینی و کیپو خوردم با 4.5 یورو. کیپو ساندویچ کوچکی بود با پیاز، مرغ و گوشت و کمی کاهو، از قیافه و سر و شکل شبیه به آنچه پیشتر در میدان استقلال استانبول خورده بودم. سیب زمینی بنا به درخواست مشتری با سس قرمز، سس مایونز و سس دیگری که نمی دانم سرو می شود. سس مایونزش چرب تر و زردتر از معمول ایران است. وعده غذایی ناهار سرد و شام گرم است. مردم استرس ندارند و این تنها نکته عجیب خارج است.

No comments:

Post a Comment