Saturday, December 31, 2011

6

پنجره زیاد نورگیر نیست. خانه موقت است و چیزهای موقتی آدم را زیاد آزار نمی دهد. واقعا؟ نه، چون آدم نمی داند کی ته نشین می شود. مثلا اگر روغن 100 میلیون سال، بلکه بیشتر در آب مخلوط باشد، بلاخره حل نمی شود؟ به نظر من که می شود. نتیجه تحقیقات هر چیزی می تواند باشد. هیچ شیمی دانی انقدر زندگی نکرده. از صبح فقط قهوه خورده ام، چرا؟ چون رغبت نکرده ام غذا درست کنم. آدم از یک جایی به بعد رغبتش را به فیزیولوژی بدنش از دست می دهد. شاید این هم فسمتی از پروسه تکامل داروین باشد. به درد چرخه نمی خوری لاجرم می اندازدت بیرون و بقا دیگر غریزی نیست. شنیده شده که یک نصفه روز فقط قهوه خوردن به بقای آدمی بسیار صدمه زده. پووف. همه چی در حد اقیانوس. یک گلدان خیلی مصنوعی روی تراس است که به چشم های ضعیف من بسیار هم طبیعی می نماید. مثل خیلی چیزهای دیگر. مثلا باید الان خودم را سرزنش کنم که چشم هایم ضعیف است. نه به ابلفضل. ضعف را اگر از آن ورش نگا کنی می شود قوت.

No comments:

Post a Comment